Tuesday, August 4, 2009

اشکها و لبخندها، دستها و بوسه ها


در میان تو و قلبم راز کوچکی ست که ناآشنا کرده دستان خواب را به چشم من
در میان دست تو و قلب من دریچه است که باز میشود روبه ساحلی، پلی، جنگلی
درمیان تو و قلب من حرفهای ناگفته ایست که مهر بر لبش سنگین تر از ابرهای دل منند
در میان ما فاصله تادلت بخواهد موج میزند، هوار میکند، تازیانه میزند
درکنارتو آه میکشم، دست میکشم به روی صورت سکوت، پلک میزنی
بین ما یخ غریبگی شکسته میشود، خیس میشوی، اشک میشوم
بوسه میزنند دو تکه ابر عاشق بر لبان هم، اشک میچکد از نگاه آسمان،
زیر سایبان دست تو به خانه میرسم،
در درگاه خانه ام تکیه میزنی در انتظار بوسه ای،
چشمهای بسته و لبان تو، دست میکشم ز دست تو برون،
دست در میان دستهای خاطره
و تمام طول پلکان
خنده ای شبیه تو با من است!!!!

No comments:

Post a Comment